اولین روز کاری من در کلاس آنلاین؛ وقتی همهچیز طبق برنامه پیش نرفت!

اولین روز کاریم، در حالی که پشت سیستم نشسته بودم و چاییم رو میخوردم، منتظر بودم این ده دقیقهی باقیمونده تا شروع کلاس هم بگذره. دروغ چرا؟ هم استرس داشتم و هم ذوق. فکر میکردم همهچیز تحت کنترله! لسن پلن آماده، تر و تمیز! فایل درس اون روز و متریال و انواع بازیهای جالب آماده روی سایت، برای اینکه بچهها سر کلاس من حوصلهشون سر نره!
حالا چرا آنلاین؟ چون زمان کرونا، روال کلاسها آنلاین بود و حضوری کلاس رفتن عملاً غیرممکن بود!
ساعت رو دوباره نگاه کردم؛ پنج دقیقه مونده به شروع کلاس، یکی از بچهها با اسم صدرا وارد شد! منتظر موندم که ۴ شاگرد بعدی هم وارد بشن و کلاس رو شروع کنیم.
هر کدوم از بچهها که وارد میشدن، استرس من هم بیشتر میشد. دستم رفت سمت میکروفون که صدا رو آنمیوت کنم و با بچهها آشنا بشیم که یکی از بچهها گفت:
“تیچر این درس رو که ما ترم پیش خوندیم!!!”
منو میگی، همونجا خشکم زد! صفحهها رو دونهدونه به بچهها نشون دادم و ازشون پرسیدم:
“یعنی همهی اینها رو خوندین؟”
گفتن:
“آره، اینا رو ترم پیش خوندیم!”
و اونجا بود که من متوجه شدم به من لول بچهها رو اشتباه گفته بودن :))
اون جلسه بیشترش به معرفی و بازی گذشت و در نهایت، لبخند رضایت بود که روی صورتم بود؛ چون فهمیدم حتی اگر اوضاع تحت کنترل هم نباشه، میتونم یه جوری شرایط رو هندل کنم و از پسش بربیام.
چیزی که از این تجربه فهمیدم
از این تجربه فهمیدم که حتی وقتی اوضاع آنطور که انتظار داریم پیش نمیره، میتونیم با صبر و کمی خلاقیت، شرایط رو خوب مدیریت کنیم.
همچنین فهمیدم که استرس و هیجان روز اول، بخشی از مسیر یادگیری ما به عنوان معلمه و کاملاً طبیعیه.
و شاید مهمتر از همه، یاد گرفتم که تمرکز روی ارتباط با بچهها و لحظات کوچک شادیبخش، خیلی ارزشمندتر از نگرانی دربارهی کنترل کامل کلاسه.
📌 چیزی که این تجربه به من یاد داد:
گاهی اوضاع اصلاً مطابق برنامه پیش نمیره—اما این هم بخشی از مسیر رشد یک معلمه.انعطافپذیری، خلاقیت و ارتباط با بچهها مهمتر از کامل بودن Lesson Plan هست.
👇 شما روز اول تدریس چطور بود؟وحشتناک بود یا عالی؟برام تو کامنتها تعریف کنین 😊


دیدگاهتان را بنویسید