کودک، نوجوان یا بزرگسال؟ تجربهی من از سه دنیای متفاوت تدریس

کودک، نوجوان یا بزرگسال؟ تجربهی من از سه دنیای متفاوت تدریس
بزرگسال: کلاس با بزرگسال از نظر من راحتتره. اول اینکه نیاز نیست برنامهی پیچیدهی خاصی بچینید و اینکه میتونید از بازیهای آنلاین کمک بگیرید. یعنی یه موقع فکر نکنید که چون بزرگسالن، پس کلاس رو خشک جلو ببرید. شاگردان بزرگسال من از بازیهای آنلاین خیلی استقبال کردند و گفتند که اینطوری بهتر یاد میگیرند. من توی کلاسهام سعی میکنم روی مفاهیم خیلی تأکید بکنم، خصوصاً گرامر، چون به نظرم زبانآموزان در هر سطحی با این مبحث چالش دارن.
شاگرد کودک: خب، اگر قلق بچه دستتون بیاد، خیلی راحت میشه. البته من کلاسهام تا الان خصوصی بوده، چه با بزرگسال و چه کودک. کودک خوب، نیاز داره که شما یه جاهایی باهاش راه بیاید. یعنی اینکه بخواید سختگیری بیش از حد بکنید یا خیلی دیگه راه بیاید، کنترل از دستتون خارج میشه. و بعد باید ببینید که هر بچهای چطوری سر کلاس میشینه. مثلاً شاگرد من، آنتراک وسط کلاس خیلی براش مهم بود و اون تایم «بنتن» میذاشتیم و بنتن نگاه میکرد. همین براش یه سرگرمی بود. یا مثلاً تقریباً هر دفعه میگفت که بریم آب بیاریم. من اینو ازش نگرفتم، ولی باهاش میرفتم که یه موقع به نیت آب نره بازیگوشی بکنه.
و خب این دو تا چیز، چیزهایی بودند که کمکش میکردند که راحتتر سر کلاس بشینه. شاگرد من پسر بود و من برای تشویق کردنش از استیکر استفاده میکردم و گفتم که اگر استیکرت مثلاً ۸ تا بشه، آخر ترم بهت یک هدیه میدم. که همین کارم کردم و خیلی ذوق داشت برای استیکرا و هدیهاش. علاقشم رو هم که فهمیده بودم، رفتم استیکر بنتن گرفتم که خب این خیلی براش مشوق خوبی بود.
نوجوان: برای سطح نوجوانان، چیزی که باید بدونیم اینه که خب خیلی حوصله ندارند، این نسل خصوصاً، و باید یه جوری کلاس پیش بره که اینا هم جدی بگیرن و هم براشون فان باشه. با بچههای نوجوانم، من یه آنتراک بهشون میدم.
قوانین کلاسم رو جلسهی اول براشون خیلی واضح گفتم. مثلاً اینکه نباید همدیگه رو مسخره کنن. گفتم ما هرگز همچین کاری رو سر کلاس نمیکنیم. اگر کسی نتونست چیزی رو بگه، کمکش میکنیم. و اینکه گوشیا رو اول کلاس همه سایلنت میکنیم و موارد اینچنینی.
و خب با نوجوانان سعی میکنم که خیلی سخت نگیرم. یعنی یه سری قوانین برای ما میذاشتن که اصلاً منطقی نبود. مثلاً بهشون گفتم که دقیقاً عین دانشگاه، هر وقت که بخوان میتونن سر کلاس آب بخورن. اگر فشارشون افتاد، یه چیز کوچولو بخورن.
و سعی کردم درکشون کنم، خستگیاشون رو، و بهشون اطمینان بدم که قرار نیست اذیتشون کنم.
و در مجموع کلاس من گروهیه و با اکثریت مشکلی نیست، اما خب یکیدو نفر هستند که باید قلقلکشون پیدا بشه تا جذب کلاس بشن. و خب کلاً چه نوجوان، چه کودک، سؤال زیاد میپرسند. یعنی شما باید یه صبری داشته باشین و همینطور اطلاعات عمومی خوبی داشته باشین، خصوصاً راجع به مسائل روز. چون هرچی بیشتر بدونید، براشون جذابتره و بهتر میتونن باهاتون ارتباط بگیرن.
و یک چیزی که برای من بهشخصه خیلی مهمه اینه که بچهها، علاوه بر اینکه خوب درس یاد میگیرن، اعتمادبهنفس پیدا کنند و از شکست نترسن، و همینطور نکات اخلاقی دیگه هم یاد بگیرن… و همینطور مسائل ناخوشایندی که خودمون تجربه کردیم، اونا تجربه نکنن.
یک نکته هم اضافه کنم که تدریس به شاگرد کودک به طبع سختتره، چون هنوز با مفاهیم اولیهی فارسی آشنا نیست و شما نیازه فارسی رو هم بهش بفهمونید. تازه ذهنش داره شکل میگیره و در کل تلاش دوطرفهی بیشتری نیاز داره.
نوجوان، متوسطه این حالته. و بزرگسال، راحتتره، چون به گرامر فارسی مسلطه و مفاهیم رو میدونه و راهکارهای شناختیِ ثبت اطلاعاتش شکل گرفته.
تدریس به سه گروه سنی مختلف تجربهای ست که نشون میده یک روش برای همه جواب نمیده.شناخت تفاوتهای سنی، انگیزهها و علایق شاگردا، کلید کلاسهای موفقه. فرقی نداره شاگرد کودک، نوجوان یا بزرگسال باشه؛ اگر نیازهاش رو بفهمید و باور کنید، یادگیری واقعی اتفاق میافته. 🌱


دیدگاهتان را بنویسید